با کلی تاخیر اومدیم
سلام به گل پسرم عزیز دلم که دیگه برای خودت آقایی شدی نفس مامان چند روزی بود که اصلا دلم نمیخواست چیزی توی وبلاگت بنویسم، راستش نه به خاطر اینکه تو شیرین کاری و شیرین زبونی نمیکردی نهههههههههه... در عوض خیلی هم ناز و خواستنی شدی برای مامان فقط به این دلیل بود که اصلا دل و دماغ نشستن پای کامپیوتر رو نداشتم... امروز قصد کردم که دوباره بیام و برات بنویسم. مامانی به حمدالله جشن تولد امسالت رو برات گرفتم و شکر خدا خوب هم شد... ولی متاسفانه هنوز نتونستم عکساش رو برات بزارم که تا دو سه روز دیگه قول میدم بهت این کار رو هم انجام بدم. عسل مامان بگم از خودت که حسابی عشقی شدی برای مامان. خیلی خوشگل حرف میزنی و با حرف زدنت دل میبری... هرجا...