سهندسهند، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

شاهزاده زندگی من

سلام اولین پست این وبلاگ

سلام به همه دوستای خوبم و عزیزای دلم که جویای حال و احوالم بودن. راستش مدتی بود خیلی مشغله داشتم و نتونستم بیام و وبلاگ گل پسرم رو آپ کنم از طرفی هم وبلاگ قبلی سهند جونم از طرف خانواده شوهری لو رفته بود و دیگه دلم نمیخواست چیزی توش بنویسم چون میدونستم که هرچی بگم و بنویسم توی کل فامیل میشه نقل مجلسسسسسسس. اینا اینجورین دیگه... بهتر دیدم که یه وبلاگ دیگه براش درست کنم و همه مطالب قبلی رو منتقل کنم اینجا و در اونو به کل تخته کنم که دیدم خیلی سخته و عکسها از بین میرن. تصمیم گرفتم که اون هم سرجاش باشه و این رو مجددا درست کنم. امان از دست این قوم شوهرررررررررررررررر توی این مدتی که نیومدم کلی اتفاق افتاد اول از همه اینکه دا...
25 خرداد 1391

اولین روزی که فهمیدیم خدا تو رو به ما داده

  سهند نازم روزی که فهمیدیم خدا تو رو به ما داده درست نهم دی ماه سال 87 بود من با اینکه می دونستم یه نی نی کوچولوی نازنازی توی دلم هست ولی برای اطمینان بیشتر رفتم آزمایشگاه چیذر نزدیک خونمون. ساعت 4 آزمایش حاضر می شد من از ساعت 3/30 حاضر شدم و به آزمایشگاه رفتم دل تو دلم نبود. جواب آزمایش رو که گرفتم قلبم به شدت می زد. دکتر آزمایشگاه گفت مبارک باشه تیترم رو که نگاه کردم حدود 8000 بود. با خوشحالی تا خونه دویدم تلفن رو برداشتم و به بابا امیر زنگ زدم. بابایی که منتظر بود تو این فاصله چندبار به خونه زنگ زده بود تا گفتم الو... بابائی گفت خوش خبر باشی گفتم جواب مثبت. ناگهان بابا امیر از پشت تلفن زد زیر گریه معلوم بود که هم خیلی مضطرب بود ه...
4 خرداد 1391

اولین باری که سهند مدرسه رفت

دیروز صبح که در اصل روز 12 اردیبهشت و روز معلم باشه من و سهند رفتیم مدرسه ای که قبل از ازدواجم اونجا مشغول به کار بودم. برای دیدن دوستان و معلمان و همچنین گرامیداشت روز معلم. سهند کلی ذوق می کرد از پله های مدرسه خودش بالا رفتپ، بچه ها رو که می دید انگار دنیا رو بهش داده بودن. بغلشون می کرد،   هولشون می داد، توپ شون رو می گرفت و فرار می کرد؛                                 یجورایی داشت بازی می کرد ولی بچه های بیچاره حاج و واج نگاهش می کردن. بعضی هاشون هم که خیلی خوش ذوق بودن دس...
4 خرداد 1391

خون و خونریزی

جمعه 13 اسفند89   امروز12 اسفند سال 89 صبح بابا امیر ماشین ریش تراشیشو برداشت که بره ریشاشو بزنه. سهند هم جلوی در دستشویی ایستاد و به امیر اشاره کرد که منم می خوام. بابا امیر بهش کفت پسر خوشگلم آخه اون صورت تو قشنگه پوستش نازکه  صورتت بوف می شه ها سهند دنبال من راه افتاد یه دفعه دیدم ریش تراش امیر دسته سهند قبل از اینکه بهش برسم ریش تراش از دستش افتاد روی انگشت شصت پای چپش. پوست پاش یه کوچولو پاره شد تقریبا یه قطره خون از پاش اومد. وای خدای من نمی دونید چکار کرد چنان آه و فغانی راه انداخته بود چه گریه ای می کرد!!!! چسب آوردیم، دستمال کاغذی گذاشتیم، بوسش کردیم، نازش کردیم، هیچ فایده ای نداشت آخر لباسش رو پوشوندیم بابا امیر ...
4 خرداد 1391

اولین دندان سهند در اروپا

  اولین دندان سهند در اروپا ما از هفتم مردادماه سال 89 تا هفتم شهریور به مدت یک ماه رفتیم اروپا. از کشور سوئیس شروع کردیم. به بارسلونای اسپانیا رفتیم بعد از اون رفتیم به پاریس از فرانسه به آلمان از اونجا به اتریش و ایتالیا و نهایتا مجددا به سوئیس برگشتیم و بعد هم خونه. سفر بسیار قشنگ و خاطره انگیزی بود که در آینده در مطلب جداگانه ای هم عکساشو می زارم هم خاطراتشو می نویسم. از اونجایی که سهند 11 ماهش بود من تقریبا حدس می زدم که نزدیک دندان در آوردنش؛ ولی واقعا جدی نگرفته بودم. حدود 3 روز با دایی و پسر دایی بابا امیر که در آلمان در شهر اینگل اشتات زندگی می کنندرفتیم شهر ساحلی جنوای ایتالیا. شب دومی که اونجا بودیم بعد از اینکه به...
4 خرداد 1391
1